درسادرسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

درسا پیشی کوچولوی من (+عکس)

بعد از یک سال و نیم ......

الان تصمیم گرفتم بیام یه سری به وبلااگت بزنم و ادامه بدم البته یه دفتر داری که بعضی چیزارو اون تو مینویسم  مثل کلمه های زیبایی که میگی همراه با ادا کردنشون و ......  امروز با بابایی رفتی پارک و یه بچه باعث شده تاپ بخوره تو سرت هزاران مرتبه خدارو شکر چیزیت نشده  ولی بابایی نی نیرو دعوا کرده و با مامانه نینیه دعواش شده و تو هم حسابی ترسیده بودی اخه خیلی دوست داره و طاقت اسیب دیدنتو نداره خاله سمانه برام تعریف کرد که وقتی رفتی خونه هیچی نمیگفتی و فقط نگاه میکردی تا اون اومده بغلت کرده تو هم بغضت ترکیده قربونت برم من الهی    ...
31 فروردين 1392

تولد تولد تولدت مبـــــــــــــــــارک ...

عزیز دلم دوشنبه ٢٨ شهریور نود اولین سالگرد تولدت مبارک باشه ایشالله که جشن تولد ١٢٠ سالگیت ما برات ٣١ شهریور نود که روز چهارشنبه بود جشن تولد گرفتیم چون تقریبا تازه از مسافرت اومده بودیم و نشد که بشه همون روز جشن بگیریم همه چی خیلی خوب و عالی بود خیلی خیلی خوش گذشت مامان جون هم برات یه لباس خیلی خوشگل دوخته بود برای روز جشن تولدت ، اما همون شب تو مریض شدی و تب کردی و وقتی بردیمت دکتر گفت که ویروسی که تو بدنته اسمش روزه اوول هست سه روز تب داشتی و ٢ روز هم صورتت و بدنت دون دون های قرمز زده بود و هیچی هم نمی خوردی و منم خیلی نگران بودم   خلاصــــــــــــــــــــــــه ما هم یه گوسفند برات خریدیمو عقیقه کردیم  و حالا هم خدارو صد...
7 مهر 1390

سفر به رامسر

سلام عشقولک مامان قبل از تولدت با باباییت تصمیم گرفتیم با مادر و پدر باباییت و عمو و زن عموهات بریم شمال و این کارو کردیم خیلی سخت بود دسته جمعی سفر کردن مخصوصا با شیطونی های بیش از حد و جیغ و داد های پسر عموت علی اما خوب دیگه چیکار میشد کرد در کل بد نبود وقتی تو رو داریم هر جا که بریم بهمون خوش میگذره عشقم     ...
3 مهر 1390

نزدیکای یک سالگی !!!

  عشق مامان وبابا امروز پانزدهم شهریور نوده و تو روز به روز شیطون تر وشیرین تر از روز قبل میشی . اومدم تا یه عالمه کارها و حرفهای قشنگی که زدیو برات بنویسم با شونه موهاتو شونه میکنی ،با دستمال دهنتو پاک میکنی و بعضی اوغات یه جاییو تمیز میکنی ،دمپایی و کفش من و باباییتو میپوشی و میخوای باهاش راه بری ، خیلی قشنگ میدویی اینور و اونور و بادکنک بازی میکنی ،باطری کنترل ها ر در میاری میخوای بزاری سر جاش اما کامل بلد نیستی ،خیلی به بچه ها علاقه نشون میدی،غذایی که میخوای بخوریو فوت میکنی  و............ وقتی ازت میپرسم پیشی چی میگه میگی "میو میو" ،میگم جو جو چی میگه میگی "جیک جیک "، میگم توپت کو نشونم میدیش یا میری میاریش برام ،وقت...
15 شهريور 1390

Inam azzzzZ aXe DORSA to majaleYe SalamaT :X

اهم اهمممممممممممممممم  سلام عشقکم امروز پنج شهریور ٩٠ عکست توی مجله ی سلامت چاپ شد البته می دونم گفته بودم دیرتر چاپ میشه اما خودمم سورپرایز شدم  ببین خودتو چه نازی     ...
5 شهريور 1390

عمو عکاس و یه عالمه عکس ....

سلام دختر نازم   چند وقت پیش دایی جونت گفت می خوام عکس درسا رو بدم برای جلد مجله چاپ بشه و قرار شد که یه عکاس از خود مجله ی سلامت بفرستند که بیاد ازت عکس بگیرند ... اول قرار بود بریم محیط خارج از خونه اما عمو عکاسه زنگ زد و گفت که ممکنه درسا خوشگله بیرون از خونه بی قراری کنه و قرار شد بیان خونمون و امروز عمو عکاسه اومد به خونه ی ما تا ازت عکس بگیره و تو هم هر چقدر که دوست داشتی شیطونی کردی و با عمو عکاسه زوده زود دوست شدی و اونم یه عالمه ازت عکس انداخت حالا قراره که عکسات واسه ویژه نامه ی مجله سلامت توی همه ی صفحات و روی جلد  برای تولدت که ماه دیگست چاپ بشه عشقم  میبینی تا یه ماه دیگه معروف میشی دیگه از...
26 مرداد 1390

این روزهای درسا + یه عالمه شیطونی

امروز ٢٢/٥/٩٠ یعنی یه هفته مونده تا ١١ ماهگیت از کجا شروع کنم برات دخترکه ناز مامان اومدم از کارهایی که می کنی و جدید یاد گرفتی بگم برات .... اول از همه اینکه بیشتر وقتتو تو آشپزخونه میگذرونی ،یعنی تو کابینت های آشپزخونه میگذرونی حالا دیگه تو میتونی چند تا از کلمه ها مثل : بیا بیا !!! بده !!! نی نی !!! نه !!! دس دسی !!! عباسی که منظورت همون تاب تاب عباسیه !!! جیک جیک !!! میو میو !!! و یه کلمه ی خوشگل که نمی دونم معنیش چیه (بیژی بیژی )!!! و....اینا رو بگی میتونی بایستی بدون اینکه جایی رو بگیری چند بار تا حالا هم دو سه قدمی راه رفتی اما می ترسی راه بری ،از پله ی خونمون و تخت بالا و پایین میری و به ...
22 مرداد 1390

دو تا کار خیلی جدید !!!!

  سلام دخترکم  پنج شنبه ٢ تیر  برای اولین بار میز تلویزیون و گرفتی و شروع کردی به راه رفتن و شنبه ٤ تیر برای اولین بار حدود ٢٠ ٣٠ ثانیه به تنهایی روی پای خودت ایستادی اینم چند تا از عکسایی که توی ٨ ماهگیت رفتیم آتلیه و انداختی آقاهه که صاحب اونجا بود کلی ازت تعریف کرد   ...
6 تير 1390